براے امیـــــرحسین♡امیـــــرعباس

تولد۱سالگی امیرحسین و امیر عباس

بَه چه شب قشنگیه دلم چه تاب تاب میزنه توی خونمون مهمونیه جشن تولد منه        مبارکه مبارک تولدت مبارک   مبارکه مبارک تولدت مبارک        دوستای خوب من باهم میان یا تک تک روی منو میبوسنو بهم میگن مبارک       مبارکه مبارک تولدت مبارک مبارکه مبارک تولدت مبارک       هدیه میارن واس من قشنگه هدیه هاشون راضی به زحمت نبودم درد نکنه دستاشون       بابام میاد برای من کیک تولدمیاره مامان خیلی خوب من شمعهارو رو کیک میزاره        ⇧⇧⇧این ترانه تولدتون بود⇧⇧⇧       امیر حسین جان و...
20 اسفند 1394

عکس آتلیه

امیر حسین و امیر عباس جان  امروز منو بابایی رفتیم عکاسی تا.ازتون عکس آتلیه ای بگیریم واس تولد۱سالگیتون  چقد منو بابایی پشت دوربین اَدا اطوار درآوردیم تا شما بخندید وتا عکاسه ازتون عکس بگیره نذاریم که وسایلهارو بهم بزنید و ازجاتون تکون بخورید دوست داشتم کفشاتونو میپوشوندم ولی امرحسین تو از کفش میترسیدی و نمیذاشتی بپوشونم  و منم دیگه نپوشوندم خلاصه ۲ساعت طول کشید تا عکس بگیریم... ومنو بابایی ۳تا عکس خوشگل ازبین عکسهای گرفته شده انتخاب کردیم... قرار شد تا روز تولدتون عکسها اماده بشه و یکی از اون عکسهارو برای تزیین روی کیکتون انتخاب کردم.  ...
15 اسفند 1394

۱۰ماهگی امیر حسین و امیر عباس

امیر حسین و امیر عباس پسرای خوشگلم امروز۱۰ماهه شدید   تو این چند ماه گذشته اتفاقای خوبی افتاد بابایی مارو گردش میبرد بیرون .   (پارسال ماه محرم شما تو شکمم بودید ۴ماهه بودید)   ماه محرم امسال شما ۷ماهه بودید من شمارو میخوابوندم تو کالسکه و میبردم هیت  منو بابایی تصمیم گرفتیم  که باهم ببریمتون واس مراسم شیرخوارگان حسینی مصلا ی تهران   شب قبلش رفتیم خونه عمو که صبحش بابایی منو شما و زن عمو رو ببره مصلا که رفتیم چون هوا گرم بود و لباس سقا پوشیده بودید یکم گرمتون شده بود  اونجا من همش به فکر ۶ماهه امام حسین(ع)بودم که چقد اذیت شد و چقدر تشنگی کشید   همه ما مادرایی که اونجا بودیم بچه هامو...
20 دی 1394

شب یلدا...

پاییز ثانیه ثانیه می گذرد یادت نرود اینجا کسی هست که به اندازه برگ های رقصان پاییز برایت آروزی خوب دارد عمرت یلدایی دلت دریایی و روزگارت بهاری   امیر حسین جان وامیرعباس جان امشب اولین شب یلدای شماس پارسال این موقع ۶ماهه شما رو باردار بودم الان ۹ماهتونه و نیشینید. هرسال شب یلدا خونه عزیز ایناییم و ساعت ۱۰ میریم خونه مامانجون اینا. برای اولین بار بهتون آب هندوانه دادم خوردید چقدم خوشتون میاد.
30 آذر 1394

خنده های شیرین...

پسرای گلم منو بابایی عاشق خنده هاتونیم♥♥♥♥ بقول بابایی امیرحسین باید بخنده امیر عباس باید بخنده قوربون خنده هاتوووونツ ...
18 آبان 1394

۶ماهگی امیرحسین و امیر عباس

امیر حسین عزیزم و امیر عباس عزیزم شماالان ۶ماهتون شده و یاد گرفتید که با رورورکتون تو خونه راه برید تو این چند ماه گذشته خیلی بهمون خوش گذشت ۴ماهتون که بود بابایی تصمیم گرفت تو تعطیلات نیمه شعبان با آقاجون اینا بریم شهرستان وقتی رفتیم شما خیلی خوشحال بودید و ذوق میکردیداونجاهواش خنک بود و شماهم عاشق هوای خنک هستید کلی حال کردید واصلا مارو اذیت نکردید ۳روزی موندیم و برگشتیم خونه وبعد واکسن۴ماهگیتونو زدید و واکسن ۶ماهگیتونوهم امروز زدید... ایشااله که همیشه سالم و سلامت باشید مامان جون تا۴ماهگیتون شبا خونه ما میموند و به من کمک میکرد که نصفه شبا بتونم بیدار بشم و به شما شیر بدم یکم...
20 شهريور 1394

۲ماهگی امیر حسین و امیرعباس

بعداز تعطیلات عید منو شما دوتا گل پسرای خوشگلم رفتیم خونه مامانجون ۱۰روز موندیم.   شماا واکسن ۲ماهگیتونوزدید اولش کمی گریه کردید و بعد آروم شدید .   خونه مامانجون خیلی خوش گذشت و مامانجون خیلی واس ما زحمت کشید امیر حسین پسر گلم تو یکم نسبت به داداشامیر عباس ریزتر بودی تواین چند روز ی که خونه مامانجون بودیم  بهم کمک کرد تا بتونم خوب بهتون شیر بدم و تو تپل مپل شدی.   بابایی هم دلش واسمون تنگ میشد شبا ب دیدنمون می اومد خونه مامانجون..    یواش یواش شیرین کاریاتون شروع میشد وقتی روی زمین بودید و بازی دلتون میخواست اینور اونور رو نگاه میکردید و دست وپا میزدید انگار که دارید دوچرخه سواری میکنید . &nbs...
20 ارديبهشت 1394

۴۰روزگی امیرحسین وامیر عباس

امروز۴۰روزتونه الان آروم خوابیدید و روبروم هستید بعضی وقتا لبخندنمکی میزنید و نمیدونم واسه چیه... وقتی بغلم شیر میخورید و اون دستای کوچولوتونومشت میکنید.وتا باهاتون حرف میزنم ی جور خاصی نگاهم میکنید قوربون اون نگاهتونم...  ...
30 فروردين 1394

سیزده بدر

منو بابایی و شما دوتا گل پسرا عید رو خونه بودیم و کلی مهمون داشتیم همه ب دیدنمون اومدن و عیدی و کادوهای خوشگلی آوردن واستون  با شما دوتا خیلی خوش گذشت البته شبا مامانجون پیشمون بود ب من کمک میکرد تا بتونم خوب به شما برسم. امروز سیزده بدره ۲تا آقاجون اینا بخاطر ما هیچ جا نرفتن تصمیم گرفتن همشون بیان خونه ما تا همگی باهم دورهم باشیم آقاجون و مامانجون آقاجون و عزیز و عمه  عمه و عمو و پسر عمه  خیلی خوش گذشت
13 فروردين 1394

تحویل سال۱۳۹۴

امروز۱۰روزتون شده  و شب ساعت۲و۸ دقیقه سال تحویل میشه اولین سال جدید۴نفرمونه عزیزو آقاجون و عمه و عمو و زن عمو خونه ماهستن اومدن پیشمون که موقع سال تحویل کنار هم باشیم... سال تحویل شد شما بیدارید.  
1 فروردين 1394
1