براے امیـــــرحسین♡امیـــــرعباس

عیدسعید فطر۹۶

1396/4/7 18:28
نویسنده : maman fariba
204 بازدید
اشتراک گذاری

عیدسعید فطر برهمگی مبارک و نماز و روزه هاتون قبول

سلام پسرای گلم امیرحسین وامیر عباس

چندروز پیش ۵شنبه چهلم خانننه بود رفتیم قوزلو.

فرداش با عمه نسرین و بچه هاش رفتیم باغ قَصَبه اونجا گیلاس چیدیم و کمی آلبالو با  بابا رفتیم وسایل خریدیم واس ناهار که همگی با عمواینا پسرعموهای بابا بریم بیرون هممون جمع شدیم و رفتیم چققققد خوش گذشت.

بعداز ظهرش برگشتیم خونه که دوباره روز عید فطر برگردیم قوزلو.

شنبه و یک شنبه رو بابا رفت سرکار منم منتظر بودم ببینم بابا میگه آماده بشیم بریم قوزلو یانه ولی بابایی دیر اومدو خخخیلی خسته بودونرفتیم

صبح ساعت۸همه رفته بودن نمازعیدفطر بخوننو اون روز ناهار رفتیم خونه عزیز یعنی دعوتمون کرده بود خاله اینا هم بودن

بعداز ناهار رفتیم خونه بابا گفت وسایل جمع کن بریم شمال و خاله اینا هم باهامون اومدن

وآآآآآای من خخخخخخییییییلی خوششششحآآآآل بودم  بابایی میدونه من عاشق شمالم

ساعت ۸شب بود راه افتادیم با ماشین خاله اینا رفتیم شماهم پسرای خوبی بودید و اصلا اذیت نکردید

ساعت۱شب بود رسیدیم خاله غذا درست کرده بود خورشت خوراک تا رسیدیم چادرزدیم لب دریا و وسایلهارو چیدیم و شام خوردیم شما تعجب میکردید که اینجا کجاست و چرا توجادریم

آخه اولین بارتون بود رفتیم شمال.

ماخیلی خوابمون می اومد و شما اصلا خیال خواب نداشتید با الینا دخترخاله بازی میکردید.

همه خوابیدیم و امیرحسین توهم خوابیدی ولی امیرعباس والینا نخوابیدن منم هرازگاهی بیدار میشدم و میگفتم امیرعباس بیا لالا تا اذان صبح بیدار بودید

یهو دیدم امیرعباسم پسرگلم تو والینا تا صدای اذان رو شنیدید نمار خوندید

آخه توخونه تا بابایی یا آقاجون نماز میخونن بدوبدو میرید کنارشدن وایمیستید و هرکاری که اونا انجام میدن انجام میدید

خلاصه یه روکوع یه سجده رفتیدو اومدید توجاتونو پتورو کشیدید روتون وخوابیدید.

ساعت۷صبح بیدار شدیم وصبحانه خوردیم رفتیم کنارساحل

آب بازی کردیم چقققد خوشتون اومده بود ۲ساعتی تو آب بودیم

بعدش لباساتومونو عوض کردیم و رفتیم بسمت نوشهر.

اونجا باز یجای باصفایی رو پیدا کردیم رفتیم دوباره لب دریا و آب بازی انقققد تودریا آب بازی کردید که دیگه خودتون خسته شده بودید.

دیگه نمیرفتید توآب دوباره لباسامونو عوض کردیم و رفتیم بسمت چالوس توراه یجای خوب دوباره پیدا کردیم واس ناهار 

رفتیم جوج زدیم با نوشابه (ههههههههه)

خیلی زیاد خوش گذشت بهمون

دیگه راهی شدیم بسمت خونه میخواستیم ازچالوس بریرم ولی ترافیک بود  برگشتیم از آمل رفتیم.

خخخخخیلی زیاد بهمون خوش گذشت و حسآآابی کیف کردید.

وپسرای خوبی بودید واصلا اذیت نکردید.

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)