براے امیـــــرحسین♡امیـــــرعباس

بازی

با تمام مداد رنگی های دنیا به هر زبانی که بدانی یا ندای خالی از هرتشبیه و استعاره و ایهام تنها یک جمله برایتان خواهم نوشت دوستتان دارم پسرای عزیزترازجانم یه شب خوب خونه ی دایی جون که شما گل پسراو پسردایی طاها مشغول بازیه فوتبال دستی هستید🤗🤗 #دوقلو#امیرحسین#امیرعباس#محمدطاها#بازی#دایی جون ...
2 آبان 1398

اولین مشق

عزیزای دل مامان،... وقتی تازه به دنیا اومده بودید و بغلتون میکردم و دستای کوچولوتونو تو دستام میگرفتم، وقتی برای اولین بار مداد دستتون دادم و تو روی کاغذ خط خطی کردید، وقتی سعی میکردم شعر یادتون بدم و شمابا شیرین زبونی منحصر به فردتون کلمات رو تکرار میکردید... ، اینکه شما رو تو لباس مدرسه ببینم چقدر دور به نظرم می اومد... درست چهار سال و شش ماه بیست روز به سرعت برق گذشت، و من امروز دیدم شاخه گلهای قشنگم، ثمره ی عشق مامان و بابا، امید زندگیمون، تو لباس مدرسه ساعت ۱۲ونیم ظهر آماده هستن برای پا گذاشتن تو یه محیط جدید. بذار یه اعترافی کنم از طرفی با دیدنتون تو لباس و تیپ مدرسه ای تو پوست خودم نمی گنجیدم ، از طرفی هنوز ازم دور نشده دل تنگتون ...
28 مهر 1398

مادربودن

مادربودن بهم یاد داد دیگه واسه سرماخوردگی سه روز زیرپتونباشم دیگه تاهروقت دلم خواست نخوابم دیگه از زیر غذا درست کردن در نرم دیگه خوابم سنگین نباشه نفس بچه هامو توخواب بشنوم دیگه اولویتم اول بچه هامه بعد دوستام دیگه هواسم باشه همیشه بخندم همیشه شادباشم دیگه مثل قبل روزای سخت...نمیذارم سخت بگذره دیگه از سفیدی موهام مثل قبل ناراحت نمیشم دیگه از صدای باد وآسمون نمیترسم دیگه از زلزله هم نمیترسم اولین نفرفرار نمیکنم دیگه ترجیح میدم همه جونمو بذارم واسه شما دوتا وهزارتا دیگه دیگه دیگه... #دوقلو#امیرحسین#امیرعباس ...
24 مهر 1398

روزپسر

امروز تو تقویم هخامنشی روز پسره... ﺭﻭﺯ ﭘﺴﺮ ﻣﺒﺎﺭكــ بابايي هاي اينده سلطان غــرورا تكيه گاهاي محكــم غيرتيـــاي خواستنــي تـه ريش دارا گــُل پسـرا كه دنياشون پر از پیراهــن و شلواره پر از کتونی و کالج و ادکلن قربون صدقه هایی که از مادرشون میرن چشم غره هایی که به باباهه میره صاحب تلفن های 1 دقیقه ای عاشقهای مطلق مامانا ابهت دستهای مردونه سر گذاشتناشون روی پای مادر عاشقان سیب زمینی سرخ کرده آهنگ گوش دادنای نصف شب,تو اتوبان با ناراحتی ﺑﻪ یه عکس نگاه کردن دوش گرفتنای 5 دقیقه ای قولهایی که وقتی میدن رد خور نداره کلمه های رمزی که فقط خودشون معنیشو می دونن دنیای پسراشاید پر از غصه های یواشک...
15 مهر 1398

مهدکودک

یه مدتی بود که به فکر مهد بردن گل پسرام بودم از بس که خودتون بودن کنار بچه ها رو دوست دارید وهمش میگید میخام دوست پیدا کنم خلاصه که با رضایت بابایی قرار شد شما رو بفرستم مهدکودک این مهدکودک برای شما خیلی آشنا بود  چون همیشه از جلو اون رد میشدیم و نقاشی روی دیوار اون برای شما جلب توجه میکرد و جالب بود و بهش میگفتید مدرسه چندروز پیش بهتون گفتم دوست دارید برید این مهدکودک و شما که اصلا باورتون نمیشد  جوابم دادید مگه ما بزرگ شدیم که بریم مهدکودک گفتم اره مامان این مهدکودک هست فردا میریم میپرسیم که اگه اجازه دادن شما میتونید برید فقط باید از اون لحظه فیلم میگرفتم که چقدر هیجان زده شده بودید و از خوشحالی سر از ...
3 مهر 1398

محرم۹۸

جان آقا سنه قربان آقا...🖤 محرم آمد وآتش به دل کرد غم پنهانیم دیوانه تر کرد محرم آمد وخونین جگر کرد تمام جامعه رخت عزاکرد حسین جانم نوای هردهان کرد...🖤 روزها در پی هم آمدند و محرمی دیگر فرا رسید این چهارمین ماه محرمیه که امیرحسین وامیرعباس پسرای گلم به جمع خونمون اضافه شدید محرم امسال شما گل پسرا روز تاسوعا وعاشورا رو همراه بابا رفتید هیئت آقاجون براتون پرچم خریده بود که جلودسته پرچم بردارید چه ذوقی میکردید البته اینم بگم(( توخونه اتقدر پرچم رو میگرفتید بالا ومیکوبیدید به سقف و درودیوار میگفتید مامان پرچمو اینجوری بگیریم بالا برسه آسمووون... )) بعداز ظهر روز عاشورا رفتیم شهرستان قوزلو شام غریبان رو اونجا رفتیم مسجد🕌 اولین جمعه ما...
21 شهريور 1398

دورتون بگردم

:+ دیدین این ماشین مسابقه ای هایی رو که باسرعت میرن یهو ترمز میکنن دورخودشون میگردن؟؟! : - آره : + اونجوری دورتون بگردم #دوقلو#امیرحسین#امیرعباس ...
7 شهريور 1398

برنامه کودک🤪

عشق برنامه کودک چقدرخوبه که ساعتی ازروز بچه هاسرشون گرمه وما مادرا میتونیم کارای عقب افتادمون رو تواون تایم باسرعت انجام بدیم آخیش فعلا ازدستشون راحتم مامانا درک میکنن من چی میگم چقدر تلویزیون خوبه #دوقلو#امیرحسین#امیرعباس ...
10 مرداد 1398