تولد
* نمیدونم دلم برا بارداری تنگ میشه یا نه !
وهمینطور برای زایمان!!
اوایل بارداری چقد حس خوبی بود
چ ارتباط قشنگی با نی نی های تو وجودم پیدا کردم
چ زود حرکتشونو حس کردم و چ لحظه هایی رو باهاتون گذروندم....
خلاصه کلی تو این دوران خوش گذشت....
از اونجایی که قرار بود شما۲۴فروردین ۱۳۹۴بدنیابیایید و حال من ناگهانی بد شد دل درد گرفتم و فشارم رفت بالا
عزیزای من شما زودتر بدنیا اومدید ۳۵ هفته تون بود که۲۰اسفند۱۳۹۳بدنیا اومدید
امیرحسین جان پسر گلم تو ساعت۱۵:۲۰ بدنیا اومدی قد۳۵ وزن۲کیلو
امیرعباس جان پسر گلم تو ساعت ۱۵:۲۲بدنیا اومدی قد۳۵ وزن۲کیلو و۵۰گرم
خانوم دکتر شما رو تمیز کردو آورد کنارم بوستون کردم بعد بردنتون که کامل بشورنتون و بیارنتون پیشم
خیلی خیلی خوشحال بودم که بعداز چند ماه انتظار دیدمتون
بابایی خیلی زود تلاششو کرد و اومد به دیدنتون چشمای بابایی برق میزد خیییییلی خوشحال بود.
ولی من چون فشارم بالا بود منو بردن icuتا فردا ظهر بعد رفتم بخش و شمارو آوردن پیشم شما خواب بودید و وقت ملاقات بود آقا جون عزیز و آقاجون و مامان جون خاله و عمو محسن و عمه هاتون و عمو و زنمو اومدن دیدن ماچه ذوقی میکردن همشون بغل میکردن و بوستون میکردن
بابایی هم خیلی خیلی خوشحال بود.
اینم عکس ۲روزگیتونه