مسافرت مشهد۹۶ (۲)
که بریم راه آهن آخه باباجونی بلیط برگشت رو قطارگرفته بود واس شب
شما دومین بارتون بود قطار سوار میشدید
بار به خاله جونی اینا وعزیز اینا رفته بودیم مشهد اون موقع ۱۴ماهتون بود
الان۲سال و۶ماهتونه
ساعت ۹شب رفتیم راه آهن و ۱۰سوارقطارشدیم ۱۰و۴۰دقیقه قطار حرکت کرد
قطار تروتمیزی بود کوپه۴نفری️
شام خوردیم و چای و خوراکی خوردیم و خوابیدیم
ساعت۶صبح صبحانه آوردن منو بابایی خوردیم شما رو خیلی صدازدم بیدار نشدید۸ونیم بود امیرعباسم بیدارشدی و یکم بعد امیر حسینم بیدارشدید
رفتید راه رو ویکم بازی کردید.
ساعت۱۰ونیم رسیدیم بابا زنگ زد عمو بیاد دنبالمون وبریم خونمون
عمو وسطای راه پیاده شدو رفت خونشون
ماهم رفتیم خونمون تو ماشین خوابتون برد رسیدیم خونه منم خوابیدم
خسته بودم وخوابم می اومد بابا هم همینطور
تا ساعت۳ظهر خوابیدیدم
بعدش بابابیدار شدو غذا سفارش داد واس ناهار...
غروب ساعت۶ونیم عزیزوعمه و عمه و آیناز پرهام محمد رضا اومدن خونمون
بعداز پذیرایی بابا رفت وسایل خریدو شام درست کردم
ساعت ۱۰ غذاآماده شد
به کمک عمه ها سفره رو چیدیم
وخاله اینا اومدن وعزیز هم اومد
شام رو خوردیم
یکم بعد آقا جون(بابای من) اومد
و پذیزایی شدیم و شما همچنان با الینا و آیناز بازی میکردید
ساعت۱۲بود مهمونا رفتن
کمی خسته شدم بعد خوابیدیم.