عشقولیای من
امیرحسین و امیرعباس پسرای گل من♥♥ الان یواش یواش هوا رو به سردی میره چندروزی هست که هوا سرد شده خونمون خیلی سردمیشه مخصوصا شبا من ۳روز پیش مریض شده بودم تب و لرز شدیدی داشتم ساعت۴صبح بود ک حالم بدشد لرز داشتم دیگه مجبورشدم ک برم دکتر زنگ زدیم ب مامانجون و آقا که بیان پیش شما تا منو بابایی بریم دکتر رفتیم و اومدیم شماهنوز خواب بودید یکم دارو بهم داده بود ک بخورم و خوب بشم. شما شبا سردتون میشد ساعت۴صبح بود که بابایی دید یخ زدید منو بابایی رفتیم از انباری بخاری رو آوردیم و وصلش کردیم.خونه شد گرم گرم شماکه ساعت۱۰صبح از خواب بیدار شدید از دیدن بخاری تعجب کرده بودید امیرعباس تویکسره میپرسیدی این چیه این چیه منم میگفتم بخا...
نویسنده :
maman fariba
22:34